...
ادامه مطلب ...سوروش قَرَه داغدان
مایل اُولما شمعِنگ روشن اوزونه دوستونی یاندوران اوتاسالان در
گوزنگ سالما گوَزل لَرینگ گوزنَه ناز و غَمزَه لَری جانونگ آلان در
گَل منَدن احوال آل روزگار دَردی من چَگمیشم هجران دردی،یار دردی
سوروش قَرَه داغدان چگمیش قاردردی خوبلا رونان سودا اِدَمِِگ قاشی کمان لار
تلخ اِدَر اوقاتونگ شیرین زبانلار کمان اِدَر بِلنِگ قاشی کمان لار
مَن دَن سیزَه زنهار اولسون جوانلار اینچیه بَلِه بِل باقلاماگ قلان در
قان اِدَر باغریگی مژگان خنجَری آپارور صبریگی نارِ نوبَری
عطرِ دماغ اِدمَه زلفِ عنبری تارِ زلفی صَرّافلی ایلان در
اگر عارِ فِسَنگ دوسمَه کَمَندَه سالوب عارِ فَلری زنجیَره بَنده
اَل دَیمَه زلفونا دوشمَه کَمَندَه بیرزلفی عقرب در بیری ایلان در
قشنگ قِزِنگ سَودیگینیدَه صفا وار صفاواردر،بلاواردر،جفا واردر
مأذون دِسَه شوخ گوزَلَده وفاوار
اِینانمایونگ شاعرسوزی یا لان در
شاعر: میرزا مأذون قشقایی
با ارزوی سالی خوش برای دوستان هم زبان
یاز
هرنه باخام، غنچه گولدن تـوخ اولمام
یاز گلنـــده، گولـلر غنچه آچنده
بو مـستانا بو بولبولدن تـوخ اولمام
اوز ائدنده، بولبـول داغـا اوچنده
یاغوش گلیـب، نقل ونبـات ساتنده
دریا سـویی چشـــمک گؤزه آتنده
هرنه باخم ساغ وسولدن توخ اولمام
داغ آلونده، گون نازونن باتنده
بو دیاردن غــم و غصه میز قاچه
نه یاخشی دیر کهلیک داغا بال آچه
هر نه باخم، من بو یولدن توخ اولمام
قشنگ قیزلارساچ گیروؤراللارساچه
قراغینـده بیر عارفی خرقهپوش
قزل آت دیر، کهرقولون، یاشیل قوش
عقل و هوشی آلیر، چولدن توخ اولما
بولبول سسی قویمیراؤنه عقل و هوش
بولبول اولیر مست، ائدیرعشوه گول
دومان دئر:اوزاق ده گیل بورده یول
عاشق و معشوق گئدیر قول به قول
نه اؤ قولدن، نه بو قولدن توخ اولمام
شاعر فرود اژدری
فرستنده: مریم برومند
زبان من جهان من است و جهان من زبانم و قشقایی زبان مادری و افتخار من
گُزُم آغُر اُلُب ، یاتیرَم ،بیر دیش گُریرَم
دیشمنَه بیر قَلان ، غَریب ، ایش گُریرَم
گوُن داغدَن آشیر، ایشخ گِدیر، قَرنگِه دوُشیر،
آی داغدَن چِخیر، دَلِه نی داغَ گدیگه یتِشیر
دَلِه دِه وُ داغ دِه وُ آی
آی که سَنَی، دَلِه مَنَم ،داغ دَکِه تیکانُه
دَلِه دِه وُ داغ دِه وُ آی
آی گجَه لِه دَلِه داغَه گِدمیَه؟!
تیکان گَلَه یالُن قِچَه باتمیَه؟!
دیشمنه بیر یاقچُه گُزَل گِجَه دِه سَن :
داغ دَن قاچَه قاچَه اوُچَه اوُچَه آشیرَی
تارُنی اُ چَمَنلِه یوُردُنُه چادُرلیرَی
سَحَر گَلیر، اُولدُوز گِدیر، گوُن چِخیر
مَن قالیرَم ،تیکان قالیر، داغ قالیر
یُللَر ایچنتَکِه تیکانلَر، باتُب مَنِم قِچِمَه
قانات یُخُم ،اُوچَم گِدَم یُوردُمَه
وارُه یُلُم تیکانلُه دِه، تیکان وارسه قانلُه دِه
گوُنُم قََرَنگِه دِه، یُلُم دوُمان لُه دُه
سَسِم گِدیر ، هَنَه هَنَه ، نَفَس گََلیر:
داغ دن: بیر غَملِه غَریب سَس گَلیر
بوُلُوت چَکیر،گَلیر، اِلدِرِم داغه وُوریر:
آسمان آچُلیر، یاقُش گَلیر،قار گَلیر
آهای تیکان لَره اَکَن تاروُ : دنیا نیَیه مَنَه دار گَلیر؟
یاقُش گَلیر، قاشلُه گُینُم دُلیر، گُزُم دُلُه یاش اُلیر
ایرَگ داشیر، یاشلُه گُزُم یاقُشَه یُلاش اُلیر
سَسِم چِخیر، داد اُلیر، سَنی قارلُه قُلاقلَری داش اُلیر
ایرِم توُکَنیر، گُزُم آچُلیر، مَنِم یوُخو م باش الیر
شاعر فرزاد اسفندیاری
فرستنده:بیژن محمدی
محمد بهمن بیگی، در سال 1299 در ایل قشقایی به دنیا آمد. پس از پایان دورهٔ کارشناسی حقوق در دانشگاه تهران، در راستای سیاست های دولت وقت و حمایت اصل چهار ترومن، کوشش خود را برای بر پایی مدرسههای سیار برای بچههای ایل آغاز کرد و با پیگیریهای خود توانست برنامهٔ سوادآموزی عشایر را به تصویب برساند. او توانست دختران عشایری را نیز به مدرسههای سیار جلب کند و نخستین مرکز تربیت معلم عشایری را بنیان نهاد. بهمنبیگی برای کوشش پیگیر خود در راه سوادآموزی به هزاران نفر کودک ترک، لر، کرد، بلوچ، عرب و ترکمن، برندهٔ جایزهٔ سوادآموزی سازمان یونسکو شد. او تجربههای آموزشی خود را در چند کتاب در قالب داستان نوشته است.
کودکی و جوانی
محمد بهمنبیگی در سال 1299 در ایل قشقایی در خانوادهٔ محمودخان کلانتر تیره بهمنبیگلو از طایفهٔ عملهٔ قشقایی به هنگام کوچ دیده به جهان گشود. هشت ساله که شد، پدر یک منشی استخدام کرد و به خانه آورد که هم به محمد درس بدهد و هم برای او نامه بنویسد. محمد دو سال نزد آن منشی درس خواند و الفبای سواد را آموخت. ده ساله بود که در راستای سیاست تضعیف عشایر و تخته قاپوی اجباری، پدرش را به تبعید به تهران محکوم کردند و شش روز پس از تبعید پدر، مادرش را نیز به گناه فراهم کردن آذوقه برای عشایر مخالف دولت، به تبعیدگاه همسرش فرستادند. بنابراین، محمد همراه مادر تبعیدی از کوهدشت به تهران آمد و در مدرسهٔ علمیهٔ تهران مشغول تحصیل شد. پس از پایان دورهٔ دبیرستان به دانشکدهٔ حقوق وارد شد و دورهٔ کارشناسی حقوق را در سال 1321 به پایان رساند. او قبل از شروع به همکاری با اصل چهار ترومن، با معرفی یکی از سران ایل قشقایی به آمریکا رفت و پس از مدت بسیار کوتاهی به وطن بازگشت. از آنجا که در شهر و در کارهای اداری دوام نیاورد پسی از چندی به ایل بازگشت
اموزش در کوچ
نخستین بار شهید مدرس در سال 1303 در مخالفت با سیاست تخته قاپو و اسکان عشایر در پیامی که به دست رحیمزاده صفوی، مدیر روزنامهٔ آسیای وسطی، برای احمدشاه فرستاد، چنین گفت:"آیا تربیت ایلات غیر از تخته قاپو راهی ندارد؟ آیا نمیتوان برای ایلات مدارس سیار عشایری و برنامهٔ متناسب درست کرد که اصول وطنپرستی و مسایل صحی و بهداری و وسایل ضروری فلاحتی به آنها آموخته شود." اما این اندیشهٔ نوآورانه چندان مورد توجه قرار نگرفت و حتی هنگامی که در سال 1307 به آموزش عشایر اندکی توجه شد،راه حل را در برپایی مدرسههای شبانهروزی میدانستند. چند مدرسهٔ شبانهروزی برپا شد، اما چون آن مدرسههای ثابت برای دورهٔ ابتدایی بود و کودک ناگزیر میشد از همان سالهای آغاز زندگی دور از پدر و مادر خود و در شرایطی مانند تبعید زندگی کند، در همان آغاز از پیشرفت باز ماند و آموزش و پرورش عشایر نزدیک سه دههٔ دیگر در تبعید ماند.
تحصیل و سوادآموزی در ایل قشقایی، سابقه درخور توجهی دارد. محمدحسینخان قشقایی در کتاب «یادماندهها » مینویسد: «در ایل قشقایی [در دوران صولتالدوله] هر بُنکو (شامل سی چهل خانوار که با هم نسبت خویشاوندی داشتند) یک معلم داشت که حقوق او به صورت مشترک پرداخت میشد. مطمئناً در آنزمان باسوادانِ ایلِ در حالِ کوچ، بسیار زیادتر از اهالی دهات بودند. صولتالدوله سعی داشت که بچهها و جوانان قشقایی باسواد شوند. او همواره کلانتران و روسای بنکوها را به گرفتن معلم و باسواد کردن فرزندانشان تشویق میکرد.»
شایان ذکر است، در سال 1330 خورشیدی همزمان با پایهگذاری و برنامهریزی آموزشی نوین ابتدایی و دبیرستان در سطح کشور، پایهگذاری و تأسیس اولین مدارس عشایری ایران نیز توسط دکتر محمود حسابی (وزیر فرهنگ کابینه دکتر مصدق)، صورت گرفته است . بنابراین برنامه ریز و بنیانگذار مدارس عشایری، پروفسور محمود حسابی است که در سال 1330 که به عنوان وزیر فرهنگ در کابینه دکتر مصدق فعالیت می کرد اقدام به ایجاد اولین مدارس عشایری نمود
در ادامه این فعالیت ها، بهمن بیگی نیز چادر سیاه ویژهٔ آموزش خود را از سال 1331 بر پا کرد. به این شیوه، نخستین آموزگار عشایر ایرانی میتوانست در هشت ماه از تابستان و زمستان به مردم ایلش درس بدهد و آنها را به روزگار خویش آگاهتر سازد.
گسترش اندیشهای نو
نهادی شدن آموزش در عشایر پس از ده سال با حمایت اصل چهار ترومن و پشتیبانی دکتر کریم فاطمی به ثمر رسید و طرح تعلیمات عشایر در هشتصد و نودمین نشست شورای عالی فرهنگ در تاریخ 10/10/1334 به تصویب رسید. از آن تاریخ آموزش عشایر توسعه یافت و پایدار شد و بر پایی مدرسههای عشایری به عشایر استان فارس محدود نشد و فرزندان عشایر از ایلهای آذربایجان تا مرزهای شمال شرقی خراسان، از نعمت مدرسه و سواد برخوردار شدند.
بهمنبیگی دانشسرای تربیت معلم عشایری را بنیانگذاری کرد. اما کارشناسان آموزش و پرورش معتقد بودند که او در کار آموزش و پرورش صاحبنظر نیست و تدریس در دانشسرای تربیت معلم کار افراد متخصص و تحصیلکردههای دانشسرای عالی است. به این ترتیب، بهمنبیگی طی 26 سال سرپرستی آموزش عشایر را به عهده داشت.