پاییز

حتما این شعر اخوان ثالث که درباره پاییز سروده را خواندید 

پاییز زیبا را عجب توصیفی کرده :پادشاه فصلها 

همیشه پاییز برام جالب بوده با شروع پاییز اون حس نوستالژیک من هم سراغم می اد باز شروع مدرسه ها باز درسهای جدید و باز...  

اماپاییز این چند سال برام رنگهای دیگری هم داشته باز ترک شیراز باز بلیط باز ترمینال 

و اما از همه غم انگیز تر باز جدایی از خانواده باز جدایی از اوبا(معنی این کلمه را فقط بچه های قشقایی می دانند).

 

با همه این دلگیریها پاییز را دوست دارم.  

در پاییز باید عاشق بود اگر عاشق نباشی این زیبایی های پاییز را نمی فهمی به خدا راست می گم. 

باید رفت زیر نم نم باران پاییزی و پاهایت را روی برگهای خشکیده درختان بگذاری تا آن موقع موسیقی دل انگیزی که برگها می نوازند را بشنوی و ان موقع با خواندن شعر ایلگر(خوشه پروین) این گروه موسیقی را همراهی کنی.  

پاییز را دوست دارم با سرمایش ، پاییز را دوست دارم با اسمان دلگیرش،پاییز را دوست دارم با ابرهایش ،پاییز را دوست دارم با همه زیباییهایش،وه چه زیباست پاییز دوست داشتنی من.  

رشید پناهی 

خاطرات مدرسه عشایری

  

می خواهیم در این قسمت اگر دوستان دوران ابتدایی در مدارس عشایری تحصیل کردند و خاطره ای از آن دوران دارند را بنویسیم خب معطل چی هستین  منتظر خاطرات شیرین شماییم.

تیاتر

مدتیه که در نظر داریم یک نمایشنامه طنز و جالب با زبان ترکی قشقایی بنویسم و در صورت امکان ان را اجرا کنیم لذا از دوستان تقاضا دارم که ایده های مورد نظرشان را ارسال کنند و در صورت امکان در نوشتن متن نمایشنامه یاری کنند.پس منتظریم.

بیماری ایل

دوستانم مرا به عنوان کسی که روابط اجتماعی قوی دارم و می توانم با دیگران به راحتی پل ارتباطی بزنم، می شناسند. به همین جهت دوستان زیادی دارم، دوستان فابریک و تمام عیار.

در کرمان هم با بچه های قشقایی خیلی عیاقم و حتی دیروز هم با آنها به تفریح رفته بودم. ولی نمی دانم با این همه دوست و رفیق چرا وقتی اینجا تنها می شوم، باز من به یاد ایل می افتم.

من زیاد در ایل نبودم و جاذبه های ایل را درک نکرم ولی یک حسی درون من می جوشد که منو عاشق ایل کرده است.

در این مواقع خودم را با کارهای پایان نامه و خواندن کتاب مشغول می کنم تا ذهن خیال پرداز خودم را فریب دهم.

یادمه که  در کتاب " اگر قره قاج نبود " ،(( زمانیکه استاد بهمن بیگی در امریکا اقامت داشته اند باز هوای ایل آزارشان می داده است)) خواندم که: من با یک بیماری قدیمی که آن را بیماری ایل نامیده ام دست به گریبانم.این بیماری از جنس بیماریهای دیگر نبود.درد نداشت ولی از همه دردها سنگین تر بود

بله من هم بیماری خودم را یافتم من بیماری ایل دارم. بیماری که مانند خوره ای روح  بسیاری از ما قشقاییها را آزرده می کند. 

نویسنده:رشید پناهی