مصاحبه با فرود گرگین پور

لطفا زندگی نامه خودتان را به طور مختصر شرح دهید.

در تخته خنج به دنیا امدم موسیقی را در ابتدا با نی لبک از ساربانهای ایل که شبانه کشیک میدادند یاد گرفتم. در11 سالگی به شیراز امدم سپس به یادگیری ویلن پرداختم. بعد از یادگیری ویلن در بر نامه های موسیقی رادیو اران فعالیت کردم. در سال 1342 به تهران رفتم و با نورعلی خان برومند اشنا شدم و تحت تعلیماتشان قرار گرفتم و ادامه این ساز را نزد شادروان بدیعی و اقای بهاری و اقای تجویدی دنبال کردم. در سال 1354 وارد دانشکده موسیقی شده و این رشته را به پایان رساندم  و به جمع اوری موسیقی قشقایی پرداختم. در رشته ادبیات موفق به اخذ لیسانس و از دانشکده موسیقی تهران با مدرک لیسانس فارغ التحصیل شدم. معمولا در تهران زندگی میکنم ولی در حال حاضر به خاطر کسالت عصبی  و برای استراحت به اباده امده ام.

ادامه مطلب ...

ایل چیراغی»


هِجرینگ خَزان اِددی بیزیم باغی

یولداش لار گونی بیلدیم زار اولور

کور اِددی فَـلَـک اِلـــینگ چیراغی

روشن اوزیـمـیز بیــلدیم تار اولور

ادامه مطلب ...

با تو سخن می گویم با تو که نمیدانی ما امده ایم تا...

ما امده ایم تا بشارت دهیم صداقت و سادگی را ما امده ایم تا یکرنگی و پاکی را به رخ عالمیان بکشیم ما امده ایم تا زیباترین طلوع خورشید در دشت ییلاق و قشلاق ما باشد  ما امده ایم تا بزرگان ریشه در نسل ما داشته باشند  ما امده ایم تا صفای ایل فقط مال ما باشد  ما امده ایم تا زیباترین فرهنگ شیرین ترین زبان از ان ما باشد  ما امده ایم تا گرمای اجاق گرمایی همیشگی باشد در رگهایمان  ما امده ایم تا سیه چادرها پناهمان باشند در این سطح سیمانی قرن ما امده ایم تا نشان دهیم که از نسل افتابیم از نسل مهربانی زلال و پاک   ما امده ایم تا زیباترین مخلوق خداوند باشیم   ما امده ایم تا در پس تمام سختی ها ماندن را بیاموزیم    ما امده ایم...                            اری ما امده ایم تا بمانیم تا همه بدانند قشقایی هستیم 

فرستنده :مریم برومند

تقدیم به روح بزرگ محمد بهمن بیگی که عاشقانه زیست تا عشق زنده بما

بزرگ بود و از از اهالی امروز بود و با تمام افق های باز نسبت داشت و لحن اب و زمین را چه خوب می فهمید.صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود .و پلک هاش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد.و دست هاش هوای صاف سخاوت را ورق زد و مهربانی را به سمت ما کوچاند.به شکل خلوت خود بود و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را برای اینه تفسیر کرد .و او به شیوه باران پر از طراوت تکرار بود.و او به سبک درخت میان عافیت نور منتشر می شد.همیشه کودکی باد را صدا می کرد.همیشه رشته صحبت را به چفت اب گره می زد.برای ما یک شب سجود سبز محبت را چنان صریح ادا کرد که ما به عاطفه ی سطح خاک دست کشیدیم و مثل لهجه ی یک سطل اب تازه شدیم.و بارها دیدیم که با چقدر سبد برای چیدن یک خوشه ی بشارت رفت.ولی نشد که روبروی وضوح کبوتران بنشیند و رفت تا لب هیچ و پشت حوصله ی نورها دراز کشید و هیچ فکر نکرد که ما میان پریشانی تلفظ درها برای خوردن یک سیب چقدر تنها ماندیم.      روحش شاد و یادش همیشه گرامی باد. شاعر .سهراب سپهری 

فرستنده :مریم برومند

سوگ ایل

سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز          
مرده آنست که نامش به نکویی نبرند
فاجعه فرود آمد...باهمه ی سنگینی اش!!!
وچه مظلومانه بزرگمرد تاریخ ایل درسکوت وخاموشی پرگرفت ورفت...
وحال قشقایی تنهاتر ازتنهایی همیشه داغدار مصیبتی است که ایل را یتیمانه به سوگ نشانده است...
دیگر کیست که قره قاج آرام وگمنام رابه اوج عزت کشاند؟!کیست که به اجاق ایل قسم بخوردو یا بهتر بگویم کیست که ایل به اجاقش قسم بخورد؟!کیست که ایل را بخارای خود داند؟!کیست که دخترکان ایلیاتی را باور کند و ایمان داشته باشد که آنان نیز می توانند غیرممکن ها را ممکن سازند؟ 

ادامه مطلب ...